بدحسابي با خدا
۱۳۸۸/۱۰/۹ بازدید: 10748

"بدحسابي با خدا "

براي بار چندم بود كه مي اومد ، يادم نمياد دانشجوي چه رشته اي بود فقط يادمه كه سمج بود و مودٌب . مسئول امور وامها آب پاكي رو ريخته بود رو دستش و با چند تبصره و ماده از داخل آئين نامه وامهاي دانشجويي حاليش كرده بود كه به علت سوابق بدحسابي مكرر ديگه نمي تونه از ما وام بگيره و تازه بايد بدهي هاي معوقه شو هم يكجا تسويه كنه. اونم كه بنده خدا به اندازه يه قسط هم پول نداشت، چه برسه به اينكه همه بدهي رو يكجا بده. خلاصه نااميد از همكاران شعبه به مدير پناه آورده بود. خيلي دوست داشتم كمكش كنم. يه جورايي منو ياد بي پولياي خودم مينداخت. كاش مي شد كاري كرد اما آئين نامه هاي مصوب هيئت مديره هم بايد اجرا مي شد. رئيس هيئت مديره مي گفت : "چاره اي نيست براي حفظ حقوق ديگران، رعايت عدالت، نظم پذيري دانشجويان و... و... بايد آئين نامه رعايت بشه".
چند روزي گذشت و چند بار ديگه با خنده و اميد اومد و با شرم و نااميدي رفت، البته شرم منم كمتر از اون نبود اما كاري نمي شد كرد. يه روز صبح كه تو شعبه نشسته بودم و انتظار داشتم كه بياد و مونده بودم كه اين بار چه جوري با اون روبرو شم، يه صدا منو از جا پروند:

- سلام عليكم آقاي ... خدا خيرتون بده كه كار اين دانشجوا رو راه ميندازين .
- سلام از بنده است استاد ... حال شما چطوره؟ خوب هستين انشاءا...
- چيه؟ بدجوري تو فكر بودين، مزاحمتون شدم، نه؟
- نه استاد، اين حرفا چيه، ببخشيد من متوجه حضور شما نشدم. آخه ...
- آخه چي؟
- راستش يكي از دانشجواي ما، يعني وام گيرنده ما، خيلي بدحساب شده، چندبار بهش مهلت داديم، حتي وام قبليشو با يه وام ديگه تسويه كرديم اما اقساط اين وامشم نميتونه بپردازه، ميگه مبلغ قسطها زياده، ما هم طبق آئين نامه نمي تونيم كمكش كنيم، مجبوريم پيگيري كنيم. وام ديگه اي هم نميشه بهش داد ...
- خوب بفرستش پيش من تا معرفي نامه بدم از حساب من با اقساط كم بهش وام بدين. ... اصلاً از اين به بعد هر كدوم از دانشجواي دانشگاه بدحساب بودن يا بدحساب شدن بفرستشون پيش من، چون من پيش خدا بدحسابم شايد اينجوري خدا حساب منم درست كنه يا بهم رحم كنه.
- چشم استاد، خدا به شما در دنيا و آخرت عوض بده، خدا شما رو رسوند. اگه ما چند تا خيّر مثل شما تو هر شعبه داشتيم كمتر شرمنده دوستان دانشجومون مي شديم ...
- ...


به قلم : مدير عامل