" مدير عامل را آتش مي زنم"
بعد از ظهر يكي از روزهاي آخر تابستان 83 بود . وقتي وارد شعبه مركزي صندوق شدم همه رنگ پريده بودند . مسئول شعبه، تحويلداران و بدتر از همه مسئول پيگيري ديركرد وامها كه تپق هم مي زد . علت را كه جويا شدم مسئول شعبه گفت يكي از دانشجويان پزشكي تهديد كرده كه صندوق را به آتش خواهد كشيد و خانم دانشجوي مسئول پيگيري ديركرد ادامه داد :
- آخه دو ساله كه به صندوق بدهكاره و تسويه نكرده. بارها پيگيري كرديم و بهش وقت داديم ولي نتيجه نداده و امروز از اينكه به ضامنهاش اخطار دادايم ناراحت شده.
- چرا؟
- نمي دونم اينقدر عصباني بود كه نميذاشت من حرف بزنم ، مي گفت شما آبروي منو برديد . در صورتيكه ما فقط به ضامنهاش گفتيم ازش بخواهيد به صندوق مراجعه كنه، آخرشم گفت من ميام اون صندوق رو آتيش مي زنم... .
- جدٌي همينجوري گفت ؟
- راستش بدتر از اين گفت. وقتي من گفتم دستور مدير عامل بوده كه با ضامنهاش تماس بگيريم، ببخشيدا گفت مدير عامل رو هم با صندوق آتيش مي زنم.
- حالا كي قراره بياد تا ما وصيت نامه مونو بنويسيم.
- فردا ساعت 2.
- خوبه، وقت داريم ، شما نگران نباشين فقط منو بهش نشون بدين.
- چشم !
ساعت 2:20 فردا
آقايي شيك پوش با كيف سامسونت و جثه درشت وارد شعبه مي شود .
- من ......... هستم مديرعامل اينجا كيه ؟
همه همكاران ناخودآگاه به من نگاه مي كنن. حتي خودم هم به خودم نگاه مي كنم .
- من هستم، آماده سوختن، بفرمائيد.
- ببين آقا ...
- حق با شماست اما...
- آخه اينا ...
- من از طرف صندوق معذرت مي خوام ولي شما هم ...
- يعني چي شما حق نداريد....
- ...
دو ساعت بعد:
آقاي شيك پوش با لبخند از شعبه خارج مي شود در حاليكه دو رسيد در دست دارد يكي40هزار توماني بابت بدهي قبلي و يكي 60 هزار توماني بابت كمك به صندوق.
و متاسفانه مدير عامل هنوز زنده است .
به قلم : مدير عامل